کم کم تو رو فراموش می کنم
اینجا نه میتونم زندگی کنم نه میتونم بمیرم
خنده رو فراموش کردم
اینجا حتی نمی تونم گریه کنم
پس من کجا برم ؟
این آه های دردناک این راه های از هم جداشده
کم کم تو رو فراموش می کنم عزیزم
و تمام ستم های محبت رو
هنوز به این دل افتخار می کنم بخاطر وفاداری شکست
رویا های دروغین به آرامی فرو میریزن
کم کم تو رو فراموش می کنم عزیزم
دلم میخواد قلبم رو از سینه در بیارم و پرت کنم
این قلب بی درد و بی رحم رو دور بندازم
به من حقه زد و فریبم داد این دل با من چه ها کرد
دلم میخواد قلبم رو از سینه در بیارم و پرت کنم
این مناظر منو یاد خاطرات شکستم میندازه
کمک کم این غم رو تحمل می کنم
کم کم فراموشت می کنم محبوبم
تو منو با کوهی از خاطرات تنها رها کردی و رفتی
رسوم و قول های عاشقانه رو شکستی و رفتی
این لحظه های بی رحم نمیگذرن و تموم نمیشن
خاطرات به قلبم زخم میزنن و از نظرم دور نمیشن
هرجا که میرم تو رو پیدا می کنم
و قدم هام آهسته آهسته متوقف میشن
کم کم فراموشت می کنم عزیزم
هنوزم به این دل افتخار می کنم به خاطر وفاداری شکست
رویاهای دروغین آهسته آهسته فرو می ریزن
و فرا موشت می کنم عزیزم تمام ستم های محبت رو
از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛ به یاد داشته باش؛
این «دل نوشته» ها را؛ یک «دل عاشق»، نوشته ...!
نظرات شما عزیزان: